روایت

شعر و داستان های من

روایت

شعر و داستان های من

شعر و شاعر


اولین دفتر شعرم را سپردم به شعله 

تا شعله ور شود

بسوزد

دود کند

دودش به آسمان عروج کند

دومین دفتر شعرم را سپردم 

به اولین رهگذر

که به سپیده گفت سلام

سومین دفتر شعرم را 

ورق ورق سپردم

به باد

تا در گوش پنجره ها 

بگوید 

سلام بر فصل ها

چهارمین دفتر شعرم را 

سپردم به اولین صندوق پست

به نشانی ای که نبود

وقتی می گشتم درون زباله ها

برای تکه ای نان

شعرم را دیدم

پژمرده و غمگین

بی حوصله 

زرد روی

کنار تکه ی کوچک کالباس

و اندکی نوشابه ی سیاه

پنجمین دفتر شعرم را

ایمیل کردم به ثریا

شعرم واژه واژه شد

و هر واژه را 

ستاره ای به منقار گرفت

من شاعر هرزه ای هستم

که با آسمان و فصل ها و زباله ها می آمیزم 

موسی کاظمی

بزنگاه


این مردان 

در بزنگاه حادثه

در تقاطع تاریخ

مرگ را

تا قلعه های متروک 

دنبال می کنند

آنجا که سوسکها برای ردیابی 

یک حجم کوچک متعفن

شاخکهای خود را تیز می کنند

موسی کاظمی

نویسندگی خلاق 1 -



ما می نویسیم تا آگاهی از زندگی خود را افزایش دهیم. با نویسندگی خلاق می توانیم استعداد نویسندگی را در خود کشف کنیم.

2 -نویسنده با تردد دائمی میان تجربیات و افکار به فراسوی مکان و زمان دست می یابد


بسیاری بدون صدای خود می نویسند، زیرا در هر جمله چندین بار قطع می کنند تا دو باره به فرمول بندی دیگری برسند.

ما نویسندگان بی تجربه ایم چرا که زمان بسیاری را به هدر می دهیم تا وسط جمله صبر و در باره نوشته فکر کنیم.

درس امروز این بود به صدای خود اعتماد کنیم.

خواستگاری از زن خود

هفت سال میگذرد از زمانی که از زن ران پهن، ران سفید،ران گرم، ران نرم خو استگاری کردم. خواستم و خواستگاری کردم. زن کلمه ای به تیزی چاقو  که به رغم تیزی برنده اش، پایانی بر این خواستگاری نمی گذارد تا مایه حیرتم باشد.

جان آپدایکJohn  Updike

انهدام


ما منهدم شدیم

گفتم: خدا کجاست

جایی برای استغاثه نبود

شیطان دعا بلد نبود

من برای شیطان دعا کردم

دعای من جیغ بود

از جنس ترس و سکوت و سرب

گفتم : خدا کجاست

سکوت....ت....ت...ت....

موسی کاظمی

خیابان گم شده!

در روزگاری نه چندان دور 

با کاروانی از عکس و پرچم

از خیابانی گذشتم

خیابانی که در آن 

زنان نوزادان بی سر می زاییدن

موسی کاظمی