روایت

شعر و داستان های من

روایت

شعر و داستان های من

نقد داستان شوخی کوچولو اثر چخوف

نقد داستان " شوخی کوچولو" اثر چخوف

چخوف در داستان کوتاه بدون آنکه در باره مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دوره خود اظهار نظر کند واقعیت عریان را در قالب داستان کوتاه چنان بی رحمانه و صریح ابراز می کند که خواننده داستان متحیر می شود.در داستان شوخی کوچولو می بینیم چگونه راوی داستان عشق "نادنکا" راتبدیل به بازی کودکانه ی خود می کند به طوری که نادنکا حاضر می شود بازی مرگ را بارها تکرار کند تا آن کلمات را بشنود" دوستتان دارم نادیا"

"آیا آن سه کلمه ادا شده بود؟آری یا نه! این سوال مسئله عزت نفس و شرف و زندگی و سعادت او بود. مسئله ای بود مهم و در واقع مهمترین مسئله ی دنیا"

شروع داستان با توصیف یک روز سرد زمستانی است که راوی از دوست دخترش می خواهد با سورتمه سر بخورند اما نادنکا می ترسد. وقتی به اصرار سوار سورتمه می شود صدایی می شنود" دوستتان دارم نادیا" و همین عشق ترس را از نادنکا دور می کند و او بار ها با نیروی عشق بر ترس مرگ آور غلبه می کند.

فضای سرد آغاز داستان با چند کلمه بیان می شود " یخبندان شدید و منجمد کننده بیداد می کرد" " کرک بالای لبش از برف ریزه های سبمگون پوشیده شده بود" " بازتاب نور خورشیدبر سطح آن طوری می درخشید که بر سطح آینه"

با توصیفات استادانه چخوف خواننده وارد صحنه می شود که موجز بیان می شود. راوی پس از سالها از خود می پرسد" چرا آن کلمات را بر زبان می آوردم و اصلا چرا شوخی می کردم"

در پایان داستان نادنکا باز هم از باد تقاضا می کند آن سه کلمه دلخواه را به گوش او برساند" دوستتان دارم نادیا"

موسی کاظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.