ایستاده ام بر ستیغ نیزه ی خورشید
چهره به چهره ی
اجینا
رودخانه آن پایین
سوار بر تکه ای ابر سپید
و جنگل
مثل یک درخت
روی شانه ی آب
خط سپید ابر را
می کشد به خیش
من آماده ام
برای سقوط آزاد
اجینا می گوید:
نترس
بپر
برو
همراه باد
می بوسد مرا
برای آخرین بار
می پرم
باد می برد
مرا
رودخانه را
و جنگل را
و اجینا آن بالاست
تکیه به نیزه ی خورشید
نظاره می کند مرا
موسی کاظمی