نقد داستان چنار اثر هوشنگ گلشیری
راوی داستان مردی را نقل می کند که از چنار کهنسال خیابان چهار باغ به علت نا معلومی بالا رفته است و مردم آن پایین تماشا می کنند." از تنه خشک و پوسیده چنار بالا می خزید" تعلیق داستان همین روشن نبودن انگیزه شخصیت داستان است.مرد ظاهرا فقیر است" پشت خشتک او دو وصله نا هم رنگ دهن کجی می کردند و ته یک لنگه کفشش هم پاره بود" مخاطب چیزی در باره این شخصیت نمی داند. نه از انگیزه اش آگاهی دارد و نه می داند او کیست. وقتی شخصیت داسنان را نمی شناسیم و انگیزه اش را نمی دانیم چگونه باید با او همذات پنداری کرد. اصولا مسئله این داستان و شخصیتش چیست.زمان ومکان در این داستان چه کارکرد داسنانی دارند. نبود وحدت عمل و زمان و مکان طرح را به یک واقعه در حاشیه محدود می کند. مردمی هم که زیر درخت چنار جمع شده اند هر کدام بیانگر یک تیپ اجتماعی هستند که بسیار ضعیف عمل می کنند و حتی از سطح تیپ هم تنزل می کنند و تبدیل به یک سری گفتگو های سطحی می شوند که به باور پذیری داستان لطمه می زنند.
قصد و غرض نویسنده از نوشتن این داستان چیست.
اصل توصیف صادقانه هم رعایت نشده است." پشت خشتک او دو وصله نا همرنگ دهن کجی می کرد" "جوان قد بلندی با دو انگشت دست راستش گره کرواتش را شل و سفت می کرد"" سوراخهای آسمان با چند تکه ابر سفید و چرک وصله پینه شده بود و نور خورشید نصف تنه چنار را روشن می کرد"" با دو انگشت دست راستش نوک سبیلش را که روی لب بالایش سنگینی می کرد تاب می دادو ساکت ایستاد" " مرد طاس نگاه بی حالتش را روی صورتم دواند"
توصیفات پر از قید و صفت است و داستان را کند می کند.
لحن اشخاص به نظر تصنعی می آید" اهای بابا جون بپا نیفتی شست پات تو چشت می ره"" عمو چرا هل می دی مگه نمی تونی صتف وایسی"
اشکال دیگر داستان تغییر زاویه دید در وسط داستان بدون منطق شخصیت پردازی جدید.
شروع داستان" نزدیکی های غروب بود که مردی از یکی از چنار های خیابان بالا می رفت..." که به نظر راوی سوم شخص است چون به افکار همه آدمها مسلط است.
وسط داستان" صدایم از روی سر جمعیت پرید. دست کردم توی جیبم دوتا یک تومانی نقره به انگشتهایم خورد...
مرحله پایانی داستان زمان حل شدن مشکل و گره گشایی است." صبح چند سپور شهرداری چنار کهنسال را خیابان چهار باغ را می بریدند"
گویی تمام مشکل داستان همین چنار بوده است.
پایان داستان نشان دهنده از هم گسیختگی طرح است و بخاطر همین گسیختگی شخصیت و گفتگو و محتوا و فضا در داستان حضور موثر ندارد.زیرا در بسیاری از موارد می شد از گفتگو ها صرف نظر کرد." بابا جون اون بالا را ببین اوناهاش روی چنار نشسته" " یارو به خیالش امامزاده اس رفته مراد بطلبه" و گفتگو های دیگری از این دست.
موسی کاظمی