یاد داشتی بر رمان ناطور دشت
اثر: ج.د. سالینجر
ترجمه: احمد کریمی
انتشارات: مینا
سال : 1345
ناطور دشت یکی از آثار شاخص رمان در نوعی است که آنرا رمان رشد و کمال می نامند. در این نوع رمان معمولا تحول و شکل گیری شخصیت جوان اصلی داستان از بچگی تا بلوغ فکری تصویر می شود و شخصیت داستان از بستگی خود با دنیای خارج از دنیای درونی خویش آگاهی می یابد و سعی می کند خصلت جهان بیرون را بشناسد و معنا و محتوایی برای آن جست و جو کند و وظیفه زندگی کردن را فرا گیرد.
از آثار برجسته دیگر این گونه ی رمان می توان از دیوید کاپر فیلد و هاکلبری فین نام برد. اما رمان ناطور دشت به لحاظ محتوا و نثر و ساختار یک سر و گردن از بقیه آثار اینگونه بالاتر است و ترجمه روان و زیبای احمد کریمی به خوبی به روح اثر دست یافته است.
در آغاز داستان راوی ( هولدن کالفیلد) روایت را اینطور شروع می کند.
" اگر واقعا می خواهید در این مورد چیزی بشنوید لابد اولین چیزی که می خواهید بدانید این است که من کجا به دنیا آمدم و بچگی نکبت بارم چطور گذشت و پدر و مادرم پیش از من چه کار می کردند و از این مهملاتی که آدم را به یاد " داوید کاپر فیلد" می اندازد.
تضاد اصلی هولدن کالفیلد با محیط پیرامونش است که به نظرش فاسد می آید. او تنها با " فیبی" حواهر کوچکش رابطه ی صمیمانه دارد.
راوی با تک گویی نمایشی داستانش را روایت می کند و در پایان داستان متوجه می شویم که دارد برای برادر بزرگش" دی .بی. که در هالیود فیلمنامه نویس است تعریف می کند.هولدن کالفیلد از دبیرستان پنسی در آگزرتاون در ایالت پنسیلوانیا اخراج شده است و نمی خواهد والدینش از این موضوع اطلاع پیدا کنند.
لحن داستان صمیمی و خودمانی است. لحن یک نوجوان که تازه دارد جهان پیرامونش را می شناسد. از همان واژه ها و اصطلاحاتی که مختص این گروه سنی است استفاده می کند.
از لحاظ شخصیت پردازی شخصیت ها بسیار خوب ساخته شده اند. حتی اشخاص فرعی داستان پرداخت مناسبی دارند و خواننده اطلاعات کافی از آنها پیدا می کند.
گفت و گو ها رئالیستی است و در اندازه و قد و قواره شخصیت هاست و مخاطب از طریق دیالوگها به ذهن شخصیت ها نفوذ می کند." بعضی اوقات کارهایی می کنم که خیلی بالاتر از سنم است اما مردم هیچ وقت این جور چیز ها را نمی بینند مردم هیچ وقت هیچ چیز را نمی بینند"
از بتدا تا انتهای داستان دیدگاه بصری هولدن کالفیلد را دنبال می کنیم و همراه او پیش می رویم و به تجربیات نازه ای دست پیدا می کنیم و جهان پیرامون هولدن را تجربه می کنیم.
هولدن پس از اخراج از مدرسه می خواهد به غرب برود و تنها کنار جنگل زندگی کند اما به خاطر خواهرش "فیبی" از سفر منصرف می شود و به خانه بار می گردد و تحت درمان روانشناس قرار می گیرد.
یاد داشتی بر رمان ناطور دشت
اثر: ج.د. سالینجر
ترجمه: احمد کریمی
انتشارات: مینا
سال : 1345
ناطور دشت یکی از آثار شاخص رمان در نوعی است که آنرا رمان رشد و کمال می نامند. در این نوع رمان معمولا تحول و شکل گیری شخصیت جوان اصلی داستان از بچگی تا بلوغ فکری تصویر می شود و شخصیت داستان از بستگی خود با دنیای خارج از دنیای درونی خویش آگاهی می یابد و سعی می کند خصلت جهان بیرون را بشناسد و معنا و محتوایی برای آن جست و جو کند و وظیفه زندگی کردن را فرا گیرد.
از آثار برجسته دیگر ور این گونه ی رمان می توان از دیوید کاپر فیلد و هاکلبری فین نام برد. اما رمان ناطور دشت به لحاظ محتوا و نثر و ساختار یک سر و گردن از بقیه آثار اینگونه بالاتر است و ترجمه روان و زیبای احمد کریمی به خوبی به روح اثر دست یافته است.
در آغاز داستان راوی ( هولدن کالفیلد) روایت را اینطور شروع می کند.
" اگر واقعا می خواهید در این مورد چیزی بشنوید لابد اولین چیزی که می خواهید بدانید این است که من کجا به دنیا آمدم و بچگی نکبت بارم چطور گذشت و پدر و مادرم پیش از من چه کار می کردند و از این مهملاتی که آدم را به یاد " داوید کاپر فیلد" می اندازد.
تضاد اصلی هولدن کالفیلد با محیط پیرامونش است که به نظرش فاسد می آید. او تنها با " فیبی" حواهر کوچکش رابطه ی صمیمانه دارد.
راوی با تک گویی نمایشی داستانش را روایت می کند.هولدن کالفیلد از دبیرستان پنسی در آگزرتاون در ایالت پنسیلوانیا اخراج شده است و نمی خواهد والدینش از این موضوع اطلاع پیدا کنند.
لحن داستان صمیمی و خودمانی است. لحن یک نوجوان که تازه دارد جهان پیرامونش را می شناسد. از همان واژه ها و اصطلاحاتی که مختص این گروه سنی است استفاده می کند.
از لحاظ شخصیت پردازی شخصیت ها بسیار خوب ساخته شده اند. حتی اشخاص فرعی داستان پرداخت مناسبی دارند و خواننده اطلاعات کافی از آنها پیدا می کند.
گفت و گو ها رئالیستی است و در اندازه و قد و قواره شخصیت هاست و مخاطب از طریق دیالوگها به ذهن شخصیت ها نفوذ می کند." بعضی اوقات کارهایی می کنم که خیلی بالاتر از سنم است اما مردم هیچ وقت این جور چیز ها را نمی بینند مردم هیچ وقت هیچ چیز را نمی بینند"
از بتدا تا انتهای داستان دیدگاه بصری هولدن کالفیلد را دنبال می کنیم و همراه او پیش می رویم و به تجربیات نازه ای دست پیدا می کنیم و جهان پیرامون هولدن را تجربه می کنیم.
هولدن پس از اخراج از مدرسه می خواهد به غرب برود و تنها کنار جنگل زندگی کند اما به خاطر خواهرش "فیبی" از سفر منصرف می شود و به خانه بار می گردد و تحت درمان روانشناس قرار می گیرد.
در پایان داستان متوجه می شویم که هولدن داستان را برای برادر بزرگش " دی. بی" که در هالیود فیلمنامه نوبس است تعریف می کند.
در پایان داستان می گوید:
" اگر از من می شنوید هیچ وقت چیزی به کسی نگویید اگر بگویید یواش یواش دلتان برای همه تنگ می شود"
با این اعتراف زیبا داستان به انتها می رسد.
موسی کاظمی