خیلی وقت است که او را ندیده ام. منظورم از خیلی وقت، خیلی وقت پیش است. خیلی وقت قبل از این ساعت و این لحظه ، نمی دانم آن وقت، کدام وقت بود. من وقت را گم کرده ام. هر چه می گردم پیدایش نمی کنم. آب شده و فررفته در زمین ، دود شده رفته بالا ، آن بالا پر از دود است. دود ها همه سیاه نیستند. دودهای سیاه، دود های آبی ، دود های سفید. رنگین کمانی از دود آسمان را رنگا رنگ کرده است. رنگی!همه جا رنگ هست .
هرجا هست الان اینجا نیست. صدای پایش هست. چرا من گاهی فکر می کنم صدای پایش هست. من صدای پا را می شنوم ؛ از توی آیینه! من مریض نیستم ؛ باور کنید که مریض نیستم. چرا باور نمی کنید. باید باور کنید. حتما این کار را بکنید.
صدای پایش را از توی آیینه می شنوم. خودش نیست ؛ اما صدای پایش هست. توی آیبنه! صدای پا قطعا مال اوست. صدای پایش را می شنوم و می شناسم. خر که نیستم. می دانم صدای پا مال اوست. نمی توانید مرا گول بزنید. با شما هستم.
صدای پایش رنگ آیینه را عوض می کند . می فهمم. رنگ آیینه هم رنگ آیینه نیست؛ یک رنگ دیگر است. رنگی که هیچ آیینه ای به این رنگ نیست.البته قبلا آیینه رنگ دیگری داشت. مثل بقیه آیینه ها بود. راستی بقیه آیینه ها چه رنگی هستند!
موسی کاظمی