نقد داستان مغروق اثر چخوف
راوی داستان دانای کل سوم شخص است که با زاویه دید بیرونی که در واقع نویسنده است داستان را بی طرفانه روایت می کند.
ژانر داستان رئالیستی است. رئالیسمی نو و پویا، به این معنی که چخوف آفریینده این واقعیت است. نگاهی طنز آلود به زندگی تلخ مطرودین جامعه ای که به سوی سرمایه داری افسار گسیخته در حرکت است.
مرد معرکه گیری که خودش را غرق می کند تا پولی بگیرد.تعلیق داستان در شخصیت است آیا او خود را غرق خواهد کرد.
زمان و مکان در بهترین حالت است.خیابان ساحلی کناریک رودخانه بزرگ و زمان نیم روز گرم تابستان است.
توصیفات زیبا و موجز داستان را برای خواننده دلنشین می کند" غلغله بر پاست از نوع غلغله هائی که معمولا در نیم روز گرم تابستان بر پا می شود. گرما گرم بار گیری و تخلیه کرجیها و بلم هاست. فش فش کشتی ها ی بخار و ناله و غژغژ جرثقیل را انواع فحش ها و ناسزا ها به گوش میرسید.هوا آکنده از بوی ماهی خشک و روغن قطران است."
شخصیت هم به خوبی توصیف می شود" هیکلی کوتاه با چهره ای سخت پژمرده و پف کرده که کتی پاره و شلوارش وصله دار و راه راه به تن دارد"
این مرد به خاطر پشینه اش که یک نجیب زاده است نمی تواند هر کاری بکند اما نفش مغروق معرکه گیر بازی می کند چون به خون اشرافی و اصیلش افتخار می کند. مردی که کنار ساحل نشسته چه خوب می گوید" در عجبم که غرورتان مانع آن نمی شود که این نمایش را را راه بیندازید"
در پایان می بینیم که زندگی این مرد به اندازه یک کله کلم می ارزد و نه بیشتر! در روندی که سرمایه داری در روسیه قرن نوزده می پیمود ارزش انسان از اشیا کمتر است. یک چکمه یک روبل می ارزد و یک جان سی کوپک، جهانی که به شدت با پول ایلنه شده است.
اصل اول در داسنان کوتاه پرهیز از دراز گوئی است که 115 سال قبل توسط چخوف ابراز شده است و رعایت این مسئله مهم را سر لوحه آثار گرانبهایش قرار داد. در تمام داستانهایش این ایجاز را می بینیم چخوف دریافته بود که دراز گوئی به شعار زدگی در داستان می انجامد. داستان کوتاه حداکثر زندگی در حداقل فضاست.
موسی کاظمی