روایت

شعر و داستان های من

روایت

شعر و داستان های من

نقد داستان کارت پستال اثر هانریش بل


نقد : موسی کاظمی

" پسر هنوز از خواب صبح اولین روز تعطیلی اش بیدار نشده بود که برایش یک کارت پستال رسید" همین جمله تعلیق لازم را برای خواندن ادامه داستان فراهم میکند.

کشمکش داستان در همان خطوط اول دیده میشود و داستان را از حالت تعادل اولیه خارج میکند.

" پستچی صبح الطلوع یک پاکت پر از روزنامه،کاتالوگ و فیش حقوق بازنشستگی را آورد"

"مادر هول هولکی از هال و پذیرایی رد شد و پیش از رفتن به آشپزخانه کارت پستال را گذاشت روی میز هال،یک کارت پستال معمولی که به نظر چندان اهمیتی نداشت "

مادر به تدریج نگرانیش افزون مبشود"یک حرف (ر)سیاه درشت به شکل یک عنکبوت حسی مبهم بر دل مادر چنگ زد،....حتم داشت چیز عجیبی در آن بود." شوهرش شش سال پیش در گذشته بود و در آن لحظه او را دید که پشت پنجره ایستاده بود و اولین بار انگار برای سربازانی که پر سر و صدا از خیابان عبور میکردند شکلک در می آورد"سربازانی که شکست خورده از جنگ پشین باز میگشتند و سربازانی که به جنگ بعدی می رفتند." همزمان به تولد پسرش در گرما گرم جنگ پیشین فکر کرد. به پسر بچه ی ریزه پیزه و لاغر مردنی که هیچ وقت مرد درشت اندام و هیکلمندی نشد"

مادر باز هم بوی جنگ به مشامش میرسد" باز هم حقوق باز نشستگی ام کاهش یافته"

درونمایه داستان رشد و بلوغ پسر از نوجوانی به دوران جوانی است.با دریافت کارت پستال به خدمت سربازی فراخوانده شده است و پسر زندگی تازه ای را تجربه خواهد کرد.

" ناگهان انگار معنای واقعی تمام درختها و بوته های دو طرف گذرگاه را تازه دریافته بود.گذرگاه خیس و نقره ای زیر باران برق میزد و بوته های خیس آب و تنه ی درختان تنومندرا دید و آسمان را که بر آن ابر های تیره به سمت شرق روان بودند"

لحن عبوس داستان با فضای سرد و زمستانی و جنگی که در پیش است همخوانی کامل بر قرار میکند." در هوای نیمه تاریک  راهرو حسی مبهم بر دل مادر چنگ زد " یکهو بیرون هوا ناریک شد و اولین قطره های باران را دید که در حیاط بنا کرده بود به باریدن"

شخصیت مادر و پسر در این فضای عبوس بخوبی پرداخت شده است.مادر زنی شوی مرده که با اندک حقوق باز نشسگی که اندک اندک کاسته هم میشود در فقر زندگی میکند." پسر سعی کرد گرمای دست زمخت مادرش را بخاطر بسپارد"

طرح داستان کشمکش درونی مادر و پسر را با محیط پر تنش به خوبی نمایش میدهد" پسر گونه ی مادر را بوسید و حس کرد که مادرش داشت میلرزید. نگاهش کرد.مادرش زد زیر گریه، شاید اشک شادی بود. دست پسر را گرفت و گریه کنان و آرام گفت تو نباید از کوره در بروی میخواستم همه چی رو براه باشد"

گفتگو ها داستان را به پیش میبرند و خلق و خوی شخصیتها را به نمایش میگذارد.نوصیفات زیبا ،موجز،جاندار و تاثیر گذار جزئیاتی را خلق میکنند که داستان را ماندنی میکند.

" داخل هال هم هنوز تاریک بود، فقط یک شاخه نور مستقیم از پشت شبشه ی بزرگ سبز رنگ بالای در وردی به درون خانه میتابید.یکهو بیرون هوا تاریک شد و اولین قطره های باران را دید که در حیاط بنا کرده بودند به باریدن،فطره گرد و قلنبه باران آرام و سنگین بر زمین می افتادند و مثل لکه ی مرکب چربی روی آسفالت مینشستند.نجار ها با روپوش های آبی شان آمده بودند به میدان جلوی مغازه های شان و با سرعت چهار چوب های بزدگ در ها را زیر بارش باران می رهاندند"

توصیفات روند داستان را تعین میکند و جهت نگاه خواننده را به سمت محیط اطراف میبرد و نشان میدهد زندگی ادامه دارد" (پسر) نگران بود که مبادا دختر گریه کند. ولی دختر میخندید.هر دو مدتی طولانی با تمام نیرو برای هم دست تکان دادند و پسر خیالش تخت شد  که دختر گریه نمی کرد"

موسی کاظمی

نقد داستان زخم شمشیر اثر بورخس


نقد : موسی کاظمی.

" جای زخمی ناسور چهره اش را خط انداخته بود"

" مرد انگلیسی بحثی پیش بینی نشده را به میان کشید و برای او داستان مرموز جای زخم را گفته است"

راوی دانای کل محدود داستان مردی را نقل میکند بنام "جان وین سنت مون"او یک کمونیست انقلابی ایرلندی تمام عیار است.

" این مرد سالی یک دو باردر اتاقی آنسوی ایوان در بروی خود می بسته و دوسه روزی بعدبیرون می آمده و مثل از جنگ برگشته ها یا آدمهایی که تازه از حالت غشی بیرون آمده باشند رنگ پریده،لرزان و پریشان بود، اما صلابت همیشگی را داشته است.چشمان یخگون و لاغری خستگی ناپذیر و سبیل خاکستری رنگش را از یاد نمی برم. آدم مرموزی بود"

این آدم مرموز از آن زخم داستانی را روایت میکند. داسنان مردی که به انقلاب وبه حزبش و اعتقاداتش و رفقایش خیانت کرده و خیانت خود را به سکه های یهودا نشان فروخته است. این زخم شمشیر از آن خائن است.

در پایان غافلگیر کننده میبینیم که خائن همان راویست. خائن نقاب از چهره بر میدارد تا تحقیر شود.وقتی انسان تحقیر میشود که خویشتن نمی تواند خود را تحمل کند.

" من مردی را لو داده ام که از من مواظبت میکرد من وین سنت مونم اکنون تحقیرم کن"

مسئله ی داستان این است آیا گناه یک انسان گناه تمام انسانهاست. این سوالی است که داستان میکوشد در میان پراکنده گویی ها و استفاده از متون دیگر پاسخ بگوید.

داستان به گونه ای روایت میشود که توصیفات، صحنه، و شخصیت پردازی، همه تابعی از روایت میشوند.داستان مدرنی که میکوشد به عناصر داستان کلاسیک وفادار باشد.

موسی کاظمی

نقد داستان شوخی کوچولو اثر چخوف

نقد داستان " شوخی کوچولو" اثر چخوف

چخوف در داستان کوتاه بدون آنکه در باره مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دوره خود اظهار نظر کند واقعیت عریان را در قالب داستان کوتاه چنان بی رحمانه و صریح ابراز می کند که خواننده داستان متحیر می شود.در داستان شوخی کوچولو می بینیم چگونه راوی داستان عشق "نادنکا" راتبدیل به بازی کودکانه ی خود می کند به طوری که نادنکا حاضر می شود بازی مرگ را بارها تکرار کند تا آن کلمات را بشنود" دوستتان دارم نادیا"

"آیا آن سه کلمه ادا شده بود؟آری یا نه! این سوال مسئله عزت نفس و شرف و زندگی و سعادت او بود. مسئله ای بود مهم و در واقع مهمترین مسئله ی دنیا"

شروع داستان با توصیف یک روز سرد زمستانی است که راوی از دوست دخترش می خواهد با سورتمه سر بخورند اما نادنکا می ترسد. وقتی به اصرار سوار سورتمه می شود صدایی می شنود" دوستتان دارم نادیا" و همین عشق ترس را از نادنکا دور می کند و او بار ها با نیروی عشق بر ترس مرگ آور غلبه می کند.

فضای سرد آغاز داستان با چند کلمه بیان می شود " یخبندان شدید و منجمد کننده بیداد می کرد" " کرک بالای لبش از برف ریزه های سبمگون پوشیده شده بود" " بازتاب نور خورشیدبر سطح آن طوری می درخشید که بر سطح آینه"

با توصیفات استادانه چخوف خواننده وارد صحنه می شود که موجز بیان می شود. راوی پس از سالها از خود می پرسد" چرا آن کلمات را بر زبان می آوردم و اصلا چرا شوخی می کردم"

در پایان داستان نادنکا باز هم از باد تقاضا می کند آن سه کلمه دلخواه را به گوش او برساند" دوستتان دارم نادیا"

موسی کاظمی

نوشتن

نوشتن واکنشی است به اضطراب و ناراحتی، نگرانی و عدم اطمینان

بعضی از داستان نویسان ما گمان می کنند اگر هذیانهایشان را بدون رعایت دستور زبان فارسی به روی کاغذ بیاورند داستانی نو گرا(مدرن) نوشته اند.

ویلیام ورتن:بنویس تا دیگران لذت ببرند.

بنویس تا در افکار دیگران سهیم باشی

بنویس تا در احساسات دیگران شریک باشی

مارتا رندل: در همه چیز دقت کن.بدون دقت در اعمال و رفتار اشخاص واقعی ، زنده و غیر داستانی ، نمی توانی اشحاص واقعی، زنده و داستانی خلق کنی.

آلفرد کورن: سعی کن عادت کنی موجز بنویسی.

آن مکافری: برایم داستان بگو، سعی نکن با واژه ها یا عبارات آراسته تحت تاثیرم قرار دهی.در درجه اول داستانی برایم بگو.

کاترین برسلین : داستان خوبی بگو، و بگذار وضع شخصیتهایت به لحاظ روحی و جسمی با آنچه در ابتدای داسنان بودند فرق کند،

فیلیس ویت نی : یاد بگیرید چگونه از عامل انتظار در داستان استفاده کنید و خواننده را به داستان علاقمند و مشتاق نگه دارید.

جف گرین فیلد : صدای خاص خودت را پیدا کن. سعی نکن همینگ وی،اسکاروایلد، یا ویرجینا ولف باشی.

تام کلنسی : قبل از اینکه گفتگو های داستانت را بنویسی ، با صدای بلند تکرارشان کن. اگر به نظرت شبیه گفتگو های مردم آمد آنها را روی کاغذ بیاور.

جیمز گان : سعی کن چیزی را بگویی که دیگران از گفتنش عاجزند و بعد به مطلوب ترین شکل بگو

پاول اندرسن : قبل از اینکه چبزی بنویسی ، زیاد در باره اش فکر کن.پس از نوشتن نیز باز راجع به اش فکر کن و باز نویسی اش کن.

ایلن هوک برگ : یا راجع به آنچه خوب می دانی بنویس یا اینکه تحقیق کن تا اطلاعات زیر بنایی ات وسیع تر شود و اثرت واقعی و باور کردنی به نظر برسد.

نورمن اسپیلراد : سعی کن حرفهایت را تکرار نکنی.

کاترین بر سلین : باید حداقل ده بیست نکته ی زنده و ملموس راجع به اشخاص در ذهنت باشد تا نکته ای را در داستان راجع به آنها آشکار کنی.

جف زاسلو : نویسنده ی خوب ، شنونده ی خوبی برای داستان های مردم است.

نیکی جوویانو : هر گز از نوشتن چیزی از ترس عکس العمل مردم امتناع مکن.

هر گز نگذار دیگران عرق ریزان روحت را ببینند.

نوشتن واکنشی است به اضطراب و ناراحتی، نگرانی و عدم اطمینان

بعضی از داستان نویسان ما گمان می کنند اگر هذیانهایشان را بدون رعایت دستور زبان فارسی به روی کاغذ بیاورند داستانی نو گرا(مدرن) نوشته اند.

ویلیام ورتن:بنویس تا دیگران لذت ببرند.

بنویس تا در افکار دیگران سهیم باشی

بنویس تا در احساسات دیگران شریک باشی

مارتا رندل: در همه چیز دقت کن.بدون دقت در اعمال و رفتار اشخاص واقعی ، زنده و غیر داستانی ، نمی توانی اشحاص واقعی، زنده و داستانی خلق کنی.

آلفرد کورن: سعی کن عادت کنی موجز بنویسی.

آن مکافری: برایم داستان بگو، سعی نکن با واژه ها یا عبارات آراسته تحت تاثیرم قرار دهی.در درجه اول داستانی برایم بگو.

کاترین برسلین : داستان خوبی بگو، و بگذار وضع شخصیتهایت به لحاظ روحی و جسمی با آنچه در ابتدای داسنان بودند فرق کند،

فیلیس ویت نی : یاد بگیرید چگونه از عامل انتظار در داستان استفاده کنید و خواننده را به داستان علاقمند و مشتاق نگه دارید.

جف گرین فیلد : صدای خاص خودت را پیدا کن. سعی نکن همینگ وی،اسکاروایلد، یا ویرجینا ولف باشی.

تام کلنسی : قبل از اینکه گفتگو های داستانت را بنویسی ، با صدای بلند تکرارشان کن. اگر به نظرت شبیه گفتگو های مردم آمد آنها را روی کاغذ بیاور.

جیمز گان : سعی کن چیزی را بگویی که دیگران از گفتنش عاجزند و بعد به مطلوب ترین شکل بگو

پاول اندرسن : قبل از اینکه چبزی بنویسی ، زیاد در باره اش فکر کن.پس از نوشتن نیز باز راجع به اش فکر کن و باز نویسی اش کن.

ایلن هوک برگ : یا راجع به آنچه خوب می دانی بنویس یا اینکه تحقیق کن تا اطلاعات زیر بنایی ات وسیع تر شود و اثرت واقعی و باور کردنی به نظر برسد.

نورمن اسپیلراد : سعی کن حرفهایت را تکرار نکنی.

کاترین بر سلین : باید حداقل ده بیست نکته ی زنده و ملموس راجع به اشخاص در ذهنت باشد تا نکته ای را در داستان راجع به آنها آشکار کنی.

جف زاسلو : نویسنده ی خوب ، شنونده ی خوبی برای داستان های مردم است.

نیکی جوویانو : هر گز از نوشتن چیزی از ترس عکس العمل مردم امتناع مکن.

هر گز نگذار دیگران عرق ریزان روحت را ببینند.